گروه فرهنگی مشرق - شرح اسم" عنوان
کتاب زندگینامه رهبر معظم انقلاب از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۷ است که توسط هدایت
الله بهبودی به رشته تحریر در آمده و توسط موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
به چاپ رسیده است. البته این کتاب اولین بار همزمان با برگزاری نمایشگاه
بین المللی کتاب تهران رونمایی شد؛ اما به دلیل وجود برخی اغلاط تاریخی،
توزیع آن متوقف شد تا اینکه چند ماه قبل پس از برطرف شدن اغلاط، چاپ و در
اختیار علاقه مندان گرفت.
آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد بخش هفتاد و ششم این کتاب است.***سخنراني در كرج و تهران
فرار از دست ساواك و زندگي پنهاني در تهران موجب رخوت سياسي آقاي خامنه اي نشد. حداقل بنابر آن چه كه از زبان اسناد مي توان گفت وي در ماه هاي پاياني سال 1345 با سخنراني هايي در تهران و كرج، از ظرفيت ماه مبار ك رمضان براي بيان آموزه هاي اجتماعي اسلام بهره برده است. غير از اين او توانست مقدمات جراحي چشم پدر را در تهران فراهم كرده، دستگير او باشد.
پي گيري هاي ساواك خراسان از شهرباني اين استان براي بازداشت او در نهايت منجر به ارائه اين خبر شد كه با تحقيقات غيرمحسوس به عمل آمده، نامبرده فعلاً در مشهد نيست و از محل سكونت وي اطلاعي به دست نيامده؛ ضمناً پدرش آقاي سيدجواد خامنه اي پيشنماز مسجد ترك ها 45/8/4 جهت جراحي چشم به تهران رفته است. اين سومين باري بود كه آيت الله سيدجواد خامنه اي براي درمان چشم راهي تهران مي شد.
دوبار در اوايل سال 1343 همراه پسرش به تهران آمد كه تشخيص چشم پزشك ها، پاسخ اميدواركننده اي در پي نداشت، اما جراحي چشم ها در سفر سوم، بينايي او را تا حد زيادي بازگرداند.
سخنراني هاي او در كرج اما، از اواخر آذرماه شروع شد. ظاهراً توسط آقاي مدرسي، پيش نماز مسجد جامع كر ج، و حمايت حاج زكي خاني و حاج حسين كشاورز كه به تنقيد از دستگاه حكومتي معروف بودند، آقاي خامنه اي به كرج دعوت شد.
سخنراني هاي او از 23 آذر، اول ماه مبارك در مسجد جامع آغاز گرديده، تا اواسط دي ماه ادامه يافت. گويي اين بار نيز همچون بيرجند و زاهدان براي سخنراني هاي خود برنامه ريزي داشت؛ با نزديك شدن به بيست و يكم ماه، شعله سخنانش را بالا بكشد و دستگاه حكومتي را به باد انتقاد بگيرد. در آستانه چنين روزهايي بود كه وي به مناسبت نزديك شدن 17 دي، سالروز كشف حجاب، عليه آن چه كه آز ادي زن ناميده مي شد سخن گفت. اين جا بود كه مأموران شهرباني احساس كردند گفته هاي اين سيد به آن چه كه نبايد گفته شود، نزديك مي گردد. شهرباني كرج دست به كار شد و به بانيان مجلس و دعوت كنندگان او تذكر داد كه سخنان آقاي سيدعلي خامنه اي كه بايستي در مورد دين تبليغ نمايد با سخنران ي هايي كه در مورد تنقيد از آزادي زنان مي گويد مغاير
است. به وي تكليف شود كه جز در موارد ديني سخنراني ديگري انجام ندهد اين تذكر حتماً به گوش آقاي خامنه اي رسيد و او نيز در منبرهاي بعدي قطعاً به آن توجهي نكرد، چرا كه روز 17 دي پيش از آن كه پايش به مسجد جامع برسد، او را به شهرباني دلالت كردند كه هم تذكر به وي داده و هم تعهد از وي اخذ نمايد.
مشاراليه از دادن تعهد خودداري مي نمايد و شهرباني كرج نيز با اطلاع به اين ساواك از رفتن به منبرش جلوگيري نموده، وي را به تهران رهسپار مي نمايد.
انتقاد از عاملان كشف حجاب، تنها حرف ناخوش آيند آقاي خامنه اي براي دستگاه حكومتي نبود؛ او يك مرتبه هم در لفافه آقاي خميني را دعا كرده بود. ساواك تهران كه مي دانست سيدعلي خامنه اي تحت تعقيب است، براي مطمئن شدن از هويت واقعي او از ساواك كرج خواست مشخصات كامل و محل سكونت او را اعلام كند. خديوي، رئيس ساواك كرج، ضمن ارسال اطلاعات دقيق شناسنامه اي، محل اسكان او را تهران، خيابان نايب السلطنه، ذكر كرد. آقاي خامنه اي هر روز دو بار در كرج سخن مي راند و شبها به تهران بازمي گشت. لابد اين رفت و آمدهاي مكرر، شناسايي محل سكونت او را در تهران آشكار كرده بود.
از ديگر فعاليت هاي وي در تهران شركت در نشست هاي فكري هيأت هاي مؤتلفه بود. عناصر اصلي اين جمعيت يا اعدام شده، يا در زندان بسر مي بردند. با اين حال اندك اعضاء بيرون از زندان با تشكيل جلساتي در حفظ ضربان آن مي كوشيدند.
"جلسات فكري آنان از سال 45 نوعي هسته تشكيلاتي بود . من خود در سال 45 در بعضي از اين جلسات، مباحث فكري تدريس مي كردم. افرادي از قبيل اسلامي، لاجوردي، خليلي، توكلي و بسياري ديگر كه زندان هاي كوتاهي را هم تحمل كرده بودند، محور مبارزات در محيط عمومي تهران، به ويژه بازار محسوب مي شدند."
متقاضي بعدي منابر آقاي خامنه اي، خامنه اي هاي مقيم تهران بودند. اين هيأت تحت عنوان "جلسه تعليمات ديني" از او دعوت كرد روزهاي جمعه دو ماه بهمن و اسفند، در خانه 9 تن از اعضاي هيأت ياد شده سخنراني كند. اطلاعيه اي نيز در قالب جدول زماني و نشاني بانيان جلسه چاپ، و با اين توضيح كه شروع جلسه از ساعت 4 الي 8 بعد از ظهر [خواهد بود] از فرمايشات دانشمند محترم جناب آقاي سيدعلي آقا خامنه استفاده فرماييد. توزيع شد. از جزئيات بيشتر اين نشست ها اطلاعي در دست نيست.
***دومين ترجمه
ديگر كوشش او در تهران، ترجمه كفاح المسلمين في تحرير الهند بود. اواخر سال 1345 بود كه برگردان آن را از عربي به فارسي به انجام رساند. "هنگامي كه از سر ناچاري و به انگيزه دور ماندن از چشم مأموران امنيتي رژيم پهلوي، پنهان در تهران بسر مي بردم، ترجمه اين كتاب را آغاز كردم و سپس در دوران چند ماهه اختفاء در مشهد، در ابرده (از روستاهاي مشهد) و باز دوباره در تهران آن را به انجام رساندم."
كفاح المسلمين في تحريرالهند نوشته عبدالمنعم النمر ، يك ي از علماي دانشگاه الازهر بود. او پس از 26 ماه مسافرت در هند و پژوهش هاي ميداني و كتاب خانه اي، دو كتاب به رشته تحرير درآورد كه يكي اثر ياد شده، و ديگري تاريخ الاسلام في الهند نام داشت.
آقاي خامنه اي پس از مطالعه كتاب نخست، آن را شايسته ترجمه و مطالعه ايرانيان دانست. "انگيزه من در آن روزگار اختناق سياه، افزايش آگاهي سياسي نسل مبارز آن روز و گزاره زندگي ملتي ديگر كه آنان نيز سالياني دراز با سلطه ظالمانه مبارزه كرده، تلخي ها و آزمون هاي دشوار مبارزه را از سر گذرانيده و در نهايت به پيروزي رسيده اند، و ترسيم نقش برجسته اسلام و مسلمانان در اين آزمايش تاريخي بود."
اين كتاب به علت اكتفا نكردن به ترجمه و اضافه كردن بخش هايي، ترجمه و تأليف بود؛ و بعدها به اسم نقش مسلمانان در نهضت آزادي هندو ستان » چاپ شد. "کتاب خوبی درآمد از كار. كتاب مفيدي بود. در ايران جاي اين كتاب خالي بود، زيرا در ايران راجع به هندوستان هر چه بحث مي شد يك جانبه حرف هاي مؤلفان ضد مسلمان هند نقل مي شد. حتي مؤلفي كه خودش مسلمان هم بود، مثل ابوالكلام آزاد ، قضاوتش به نفع مسلمان هاي هند نبود، بلكه به زيان مسلمان هاي هند بود ... هر چه در ايران نوشته يا ترجمه مي شد در اين روال بود. اين كتاب اول بار نقش مسلمان ها را برجسته كرد و خيلي در محافل اسلامي و روشنفكري اسلامي جا افتاد. مرحوم مطهري بارها اين كتاب را در سخنراني هايش معرفي كرد به مردم. مسلمان هاي هند هم علاقه مند شدند و بردند، پخش كردند."
اين دومين ترجمه كامل او بود. البته نخستين اقدام او براي ترجمه كتابي از محمد قطب، برادر سيدقطب بود. در ابتداي برگردان آن بود كه شنيد كه سيدصدرالدين بلاغي با نام برهان قرآن آن را چاپ و منتشر كرده است؛ بي آن كه از نام نويسنده مصري، نشاني روي آن گذاشته باشد. اقدام ديگر ا و ترجمه اي از آثار جبران خليل جبران بود كه آن هم پيش از چاپ توسط مترجم ديگري منتشر شده بود؛ هر چند بايد آن را تمريني براي ترجمه متون معاصر عرب دانست.
آقاي خامنه اي در آخرين روزهاي اسفند 1345 تصميم گرفت به مشهد بازگردد. "چون مدتي مانده بوديم تهران و كسي سراغ ما نيامده بود، من فكر كردم پرونده [كتاب آينده در قلمرو اسلام ] منتفي شده، گفتم مي رويم مشهد، زيارتي مي كنيم. زن و بچه را ربرداشتيم. اثاث مان تهران ماند. رفتيم مشهد."
آقاي خامنه اي و همسرش در اين زمان دومين پسر را نيز در آغوش داشتند. مرتضي، دو ماهه بود.